منطق ماشین دودی

 

* يکی از دوستان تعبيري بسيار لطيف داشت که اسمش را گذاشته بود “منطق ماشين دودي”. می گفتيم منطق ماشين دودی چيست ؟ می گفت: من يک درسی را از قديم آموخته ام و جامعه را روی منطق ماشين دودی می شناسم . وقتی بچه بودم ، منزلمان در حضرت عبدالعظيم بود و آن وقت ها قطار راه آهن به صورت امروز نبود و فقط همين قطار تهران – شاه عبدالعظيم بود. من می ديدم که وقتی قطار در ايستگاه ايستاده بود، بچه ها دورش جمع می شوند و آن را تماشا می کنند و به زبان حال می گويند: ببين چه موجود عجيبي است !! معلوم بود يک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ايستاده بود، با يک نظر تعظيم و تکريم و احترام و اعجاب به او نگاه می کردند تا کم کم ساعت حرکت قطار می رسيد و قطار راه می افتاد. همين که راه می افتاد، بچه ها سنگ برمی داشتند و قطار را مورد حمله قرار می دادند. من تعجب می کردم که اگر به اين قطار بايد سنگ زد ، چرا وقتی که ايستاده يک ريگ کوچک هم به آن نمی زنند و اگر بايد برايش اعجاب قائل بود، اعجاب بيشتر در وقتی است که حرکت می کند.

اين معما برايم بود تا وقتی که بزرگ شدم و ... 

ادامه نوشته

منتظران مديكال

 

چند روز پیش به خاطر مشکلی که برای یکی از دوستان پیش اومده بود و فرمهای مدیکالشون به دستشون نرسیده بود، من يكسري سرچ‌هايي انجام دادم كه تصميم گرفتم نتيجه رو اينجا بنويسم. 

 

ادامه نوشته

جام جهانی فوتبال و آرامشی وصف‌ناپذير

 

عشاق فوتبال، حتما تا الان در جريان بازي‌هاي روز اول مسابقات فوتبال جام جهاني 2010  قرار گرفته‌اند. منهم وقتی جوانتر بودم، كمي جدي‌ فوتبال را دنبال مي‌كردم؛ اما اكنون كه در آغاز ميانسالي هستم، همچون گذشته در این زمینه، جدي و پيگير نيستم و خيلي هم برايم تفاوت نمي‌كند كدام تيم برنده شود. اما هميشه آرزويم رفتن تيم ملي ايران به جام جهاني و حداقلش رسيدن به مرحله دوم بوده. شايد در پي اين حس شكست و سرخوردگي ناشي از آن بوده كه همان زمانها كه فوتبال مي‌ديدم، دلم مي‌خواست تيم‌هاي ضعيف‌تر برنده شوند. اينهم حس بودن در جهان سوم است. گرچه بيشتر ايراني‌ها طرفدار تيم‌هايي مثل ايتاليا و برزيل هستند. الان هم دلم مي‌خواهد آفريقاي جنوبي نتيجة قابل قبولي بگيرد؛ شايد تعجب كنيد ولي احساس است ديگر، كاريش نمي‌شود كرد و منم عاشق به هم زدن تعريف‌هاي از پيش تعيين شده هستم! اما آنچه اين روزها برايم جذاب است...،

ادامه نوشته

خوابم يا بيدارم؟!


يكي دو روز پيش به لطف دوست عزيزم احسان، رفتيم تماشای نمایش "يك دقيقه سكوت" كار خانم كيخايي كه در تالار مولوي اجرا ميشه. حدود ده سال پیش آقای یعقوبی این نمایش را خودشون به صحنه بردند و حالا همسرشون مجددا با تغییراتی این کار را اجرا کردند؛ اگر وقت داريد، توصيه ميكنم بريد و اين تئاتر رو ببينيد. حسنش اينه كه در تالار مولوي اجرا ميشه و به خاطر نوع بازي و صدا به نظرم مناسبترين جا همين سالن بود. من تالارهاي كوچك را براي تئاتر بيشتر مي‌پسندم، چون تأثيرش روي تماشاگر قوي‌تره و اساسا هرچي تماشاگرا به صحنه نزديكتر باشه حس قوي‌تري دريافت ميكنه. 


 

ادامه نوشته

تشكر ويژه از چند شخص ويژه

 

توي اين چند ماهي كه من داشتم خودم را براي مصاحبه آماده ميكردم، چند نفر حضور ويژه‌اي در اين شرايط و زندگي من داشتند، كه دلم ميخواد ازشون تشكر ويژه داشته باشم.

ادامه نوشته

بازديد از معلولا، بزرگترين رستوران دنيا، مزار شريعتي(سفرنامه دمشق4)

 

یکی از مناطق جذاب و دیدنی سوريه دهكده توريستي و مسیحی‌نشین معلولا ناميده ميشه، و واقعا حيفه كه دمشق رو بدون ديدن اين مكان زيبا ترك كنيد. معلولا در فاصله57 کیلومتری شمال شهر دمشق قرار داره. مردم اين منطقه به زبان آرامي صحبت مي‌كنند كه يكی از قدیمی‌ترین زبانهای دنیاست و الفبایی برای نوشتن آن وجود ندارد و فقط یک زبان گفتاری است و گفته میشه زبان حضرت مسیح بوده. ظاهراً قدمت این شهرتاریخی 3000هزار سال هست! اين منطقه در دامنه کوه و در میان دره بنا شده و این باعث ایجاد سبک خاصی از معماری شده است که شما رو ياد ماسوله ميندازه! از جمله قديمي‌ترين كليساهاي دنيا را مي‌تونيد اونجا ببينيد. معلولا را با 2 قديسش به نام‌هاي تقلا و مارسركيس وباخوس مي‌شناسند. دير مارسركيس وباخوس را در قرن چهارم پس از ميلاد به ياد سربازي رومي‌ساخته‌اند كه به دليل اعتقادش به مسيح (ع) كشته شده است.
ظاهراً درب ورودي كليساها عمدا كوتاه ساخته شده كه هر توريستي هنگام ورود‌ وادار به تعظيم شود. ما ابتدا وارد يك كليساي كوچكي شديم كه بالاي آن نوشته شده بود دیر سرکیس و باخوس یک جای آرام و روحاني بود، دعایی به زبان آرامی خوانده شد و ما هم در پايان گفتيم آمین. در قسمت ديگر اين دير يك پدر روحاني بسيار خوش برخورد كه به زبان‌هاي انگليسي، ايتاليايي، فرانسوي و كمي هم فارسي صحبت مي‌كرد به همه توريست‌ها گيلاس كوچكي ش.راب ميداد!

كمي جلوتر بايد از شكاف كوهي كه گفته ميشد معجزه خداوند براي نجات يك دختر مسيحي بوده، عبور ميكرديم تا به دير تقلا برسيم، بر مزار اين قديسه آب مقدسي هم مي‌توانستيد بنوشيد، و درخت زردآلوي 1500ساله‌اي را ببينيد.  

 

ادامه نوشته

قوانين کلی مصاحبه كبك

این چیزی که من بهش میگم قوانین کلی مصاحبه، حاصل تجربة شخصي  و گفتگو با دوستان و معلمان زبان است كه مصاحبه كبك رو گذروندن، فارغ از نتيجه‌اي كه هركدوم از اين دوستان به دست آوردند، مي‌توان گفت يكسري قوانين در تمام اين مصاحبه‌ها يكسان هستند و با توجه به آنها مي‌توان نتيجه مثبت را به‌دست آورد.  

ادامه نوشته

بيت‌الجبري و مسجد اموي (سفرنامه دمشق3)

در دمشق قديم مي‌تونيد دژهاي باستاني و باشكوه‌، كوچه‌هاي پيچ در پيچ و پر پله‌، قهوه‌خانه‌هاي پردود‌ رو ببينيد. ما در اين گشت‌و گذار يك رستوران خيلي دنج و زيبايي رو اونجا پيدا كرديم به نام بيت‌الجبري و شام بسيار خوشمزه‌اي خورديم. توصيه مي‌كنم به همه دوستاني كه ميرن دمشق به اين رستوران سري بزنند، پشيمان نمي‌شوند!

ادامه نوشته

مصاحبه (سفرنامه دمشق 2)

 و اما روز موعود...بدون اغراق بگم که من شب قبلش اصلا نتونستم بخوابم و تصور میکردم که هیچی از اونهمه مطالبی که خوندم یادم نمیومد.

ادامه نوشته

اقامت در البترا (سفرنامه دمشق1)

 بعد از ۸ ماه تلاش مستمر بالاخره نيمه ارديبهشت نوبت ما بود كه راهي دمشق، اين شهر تاريخي و پر رمز و راز بشیم، تهيه بليت و انتخاب آژانس مسافرتي و هتل توي دمشق يكطرف، حرف و حديث‌ها و بدگويي‌هاي دوستان از اين شهر يكطرف ديگه!

ادامه نوشته